در اصطلاح کتابشناسی، تألیف به معنای پیوند دادن یا گردآوری دو یا چند چیز بر پایۀ ترتیبی ویژه است. هنگامی که این واژه به جای اسم مفعول به کار رود، به کتابی اطلاق میشود که در آن مطالب پراکنده از منابع گوناگون، با نظمی خاص و منطقی جمعآوری شده باشد. متکلمان برای تألیف حد و تعریفی ارائه داده و آن را از ترتیب مهمتر شمردهاند. این تعریف نشان میدهد که تألیف در حوزۀ کتابشناسی دارای مراتب و درجاتی است. بالاترین و دقیقترین مرتبۀ آن، شامل ترتیب و تدوین مطالب پراکنده در یک اثر، همراه با ابتکار، تحلیل و تعلیل مؤلف است، بهگونهای که اثر نهایی، کلیت یکپارچه و مستقلی داشته و در مقایسه با منابعش کاملاً متمایز به نظر برسد. در مقابل، پایینترین و سادهترین مرتبۀ تألیف، صرفاً گردآوری و تنظیم مطالب پراکنده است بدون آنکه کلیت واحدی شکل گیرد و جزئیات آن آشکارا به منابع اصلی وابسته باشد. برای نمونه، گلستان سعدی و مثنوی معنوی را میتوان نمونۀ تألیف برتر، و کشکول شیخ بهایی و برخی از مثنویهای هفتاورنگ جامی را نمونههایی از تألیف سادهتر دانست.
با توجه به این سطوح مختلف، برخی در ادوار متأخر میان تألیف و تصنیف تمایز قائل شدهاند. بر این اساس، میتوان به تألیف نوع اول که همراه با ابتکار و تحلیل مؤلف است، اصطلاحاً تصنیف نیز گفت؛ هرچند واژۀ تصنیف از نظر ریشهشناسی با تألیف پیوندی ندارد و در کتابشناسی معمولاً به آثاری اطلاق میشود که دارای طبقهبندی دقیق موضوعی هستند، مانند کتابهای حدیثی. اگرچه مسئلۀ تألیف از نیمۀ دوم قرن دوم هجری در جهان اسلام شناخته شده بود و شمار آن را میتوان از طریق آثار کتابشناختی مانند الفهرست ابنندیم و فهرست تکنگاریهای رازی اثر ابوریحان بیرونی دریافت، برخی از دانشمندان ایرانی و عرب شور و اشتیاق فراوانی به تألیف نشان میدادند. جاحظ، به دلیل فراوانی تألیفاتش، کاتبان زیادی را به کار گماشته بود تا آثارش را استنساخ کنند و مشهور است که ابوالفرج ابنجوزی آنقدر تألیف کرد که از تراشههای قلمهایش برای گرم کردن آب غسل پیکرش استفاده شد.