ابدال به معنای تغییر و تحول در زندگی و شخصیت انسان است. این مفهوم در متون دینی و ادبیات عرفانی به کار میرود و به فرآیندهایی اشاره دارد که در آن فرد با تغییر در افکار و رفتار خود به رشد معنوی و اخلاقی دست مییابد. ابدال به نوعی به مفهوم نوسازی درونی و ایجاد تعادل در زندگی مرتبط است. مفهوم ابدال در فرهنگهای مختلف و مذاهب گوناگون وجود دارد، اما بیشترین توجه به آن در عرفان اسلامی و ادبیات فارسی دیده میشود. در عرفان اسلامی، ابدال به معنای تحول روحی و رسیدن به مقامات بالای معنوی است. همچنین در فرهنگهای دیگر نیز، مانند هندوئیسم و بودیسم، مفهوم تغییر و تحول در زندگی انسان از اهمیت ویژهای برخوردار است.
ابدال
لغت نامه دهخدا
ابدال. [ اَ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ بِدل و بَدل. و نیز ابدال جمع بدیل آمده است چون بُدلاء.
- ابدال اسماء؛ اسماء مبهمه. اسماء مضمره. خوالف.
ابدال. [ اَ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ بدَل یا بدیل. عده ای معلوم از صلحا و خاصان خدا که گویند هیچگاه زمین از آنان خالی نباشد و جهان بدیشان برپایست و آنگاه که یکی از آنان بمیرد خدای تعالی دیگری را بجای او برانگیزد تا آن شمار که بقولی هفت و بقولی هفتاد است همواره کامل ماند. این قوم بدانچه خدای از رازها در حرکات و منازل کواکب نهاده عارفند و از اسماء، اسماء صفات دارند. و از علامات آنان یکی این است که فرزند یا فرزند نرینه نیارند چنانکه یکی از ایشان موسوم به حمادبن سلمةبن دینار هفتاد زن کرد و او را از هیچیک فرزندی نیامد. کسانی که عدد ابدال را هفتاد دانند بر آنند که چهل تن در شام و سی دیگر در سایر بقاع ارض باشند. و آنان که ابدال را هفت تن شمارند گویند دو قطب و یک فرد نیز با این هفت است و هر اقلیم از اقالیم سبعه به یکی از آن هفت قائم است و هر یک بدل پیغامبری از پیغامبران باشند.
فرهنگ معین
( اِ ) [ ع. ] (مص ل. ) ۱ - عوض و بدل کردن. ۲ - قرار دادن حرفی به جای حرفی دیگر برای دفع ثقل و سنگینی. ۳ - یکی از اقسام نه گانة وقف مستعمل چون تبدیل تاء به هاء در رحمت و رحمه.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - بدل کردن تاخت زدن بجای چیزی گرفتن یا دادن یا گذاشتن. ۲ - قرار دادن حرفی بجای حرف دیگر برای دفع ثقل و سنگینی. ۳ - یکی از اقسام نه گان. وقف مستعمل چون تبدیل تائ به ها در رحمت و رحمه.
نام یک شاعر اصفهانی