این واژه در زبان فارسی دارای چندین معنی مختلف است که هر کدام در زمینهها و موقعیتهای متفاوتی به کار میروند:
به معنی مردم، آدمی، انسان: یکی از رایجترین و اصلیترین معانی این کلمه در فارسی، به معنای انسان یا انسانها است. وقتی میگوییم «بشر»، منظور ما افراد انسان هستند، بهویژه در معنای کلی و جمعی.
به معنی گشادهرویی، خوشرویی: در زبان عربی، بشر به صفتی اشاره دارد که به معنای خوشروی بودن، گشادهرویی و مهربانی است. وقتی کسی را به این عنوان وصف میکنند، منظورشان فردی خوشبرخورد، مهربان و دلنشین است.
به معنی مژده دادن کسی را: این معنی کمتر رایج و بیشتر در متون قدیمی یا زبان عربی دیده میشود. در این کاربرد، بشر به معنای دادن خبر خوش یا مژده دادن است.
به معنی ظرف آزمایشگاه: در علم شیمی و آزمایشگاه، بشر (به صورت فرانسوی becher) نام یک نوع ظرف شیشهای استوانهای شکل است که برای انجام آزمایشهای شیمیایی، نگهداری مایعات و مخلوط کردن مواد به کار میرود. این ظرف دهانه باز دارد و اندازههای مختلفی دارد که در آزمایشگاهها بسیار رایج است.
بشر. [ ] ( اِخ ) ده جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین. سکنه آن 374 تن. آب از قنات. محصول آن غلات، انگور و شغل اهالی زراعت، قالی، گلیم و جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
بشر. [ ب َ ] ( ع مص ) مژده دادن کسی را. یقال: بشرته بمولد فابشر. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ).
- بَشر به چیزی؛ مسرور شدن بدان. و بشارت دادن. ( از اقرب الموارد ).
|| هدیه دادن به آورنده خبر خوش. ( از دزی ج 1ص 88 ). || روی پوست برداشتن. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). روی پوست تراشیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از دزی ج 1 ص 88 ). ظاهر پوست برداشتن. ( آنندراج ). پوست کندن بشره که موی بر آن روید. ( از اقرب الموارد ). || محو کردن کلمه ای از نوشته ای بوسیله خط زدن روی آن و افزودن کلمه ای بالای آن کلمه. ( از دزی ج 1 ص 88 ). || محو کردن، تراشیدن کلمه ای از نوشته با قلم تراش. ( از دزی ج 1 ص 88 ). || بریدن موی بروت تا آنکه بشره ظاهر گردد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گرفتن بروت را چنانکه بشره ظاهر شود. ( آنندراج ). بریدن شارب چنانکه بشره آشکار گردد. ( از اقرب الموارد ). || خوردن ملخ همه رستنی زمین را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خوردن ملخ جمله گیاه را. ( تاج المصادر بیهقی ). خوردن ملخ گیاه را. ( آنندراج ).خوردن ملخ آنچه را که بر روی زمین است. ( از اقرب الموارد ). || جماع کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مجامعت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). مباشرت کردن. ( آنندراج ). آرمیدن با زن.
بشر. [ ب ِ ] ( ع اِمص ) گشاده رویی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || روی مردم، یقول: فلان حسن البشر.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). روی آدمی. ( آنندراج ).
بشر. [ ب َ ] ( اِخ ) وادیی است که در آن تره های نیکو روید. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || دره ای که در آن گیاهی روید که خام خورند یا دره ای که در آن جز گیاه هرزه نروید. ( از دزی ج 1 ص 89 ).
بشر. [ ب ِ ] ( اِخ ) نام بیست و هفت صحابی است. ( منتهی الارب ). رجوع به تاج العروس شود.
بشر. [ ب ِ ] ( اِخ ) ابن ابی السَّری. مکنی به ابواحمد. شیخ ثقه و از مردم رُوَیدَشت بود و پیش از سال سیصد درگذشت. ( از اخبار اصفهان ج 1 ص 233 ).
(بِ ) [ ع. ] (مص ل. ) گشاده رویی، خوشرویی.
(بَ شَ ) [ ع. ] ( اِ. ) مردم، آدمی، انسان.
انسان، مردم، آدمی.
۱. گشاده رویی، تازه رویی.
۲. نکوروریی.
حافی ابو نصر ( و. مترسام ۱۵٠ ه. ق./ ۷۶۷. - ف. ۲۲۷ ه. ق. / ۸۴۲ م. ) صوفی معروف که در بغداد میزیست و گروهی از صوفیان را در اطراف خود گرد آورد گویند وی در آغاز کار به لهو و لعب مشغول بو و بر اثر تذکر موسی بن جعفر ( ع ) متنبه شد و توبه کرد. بشر پای برهنه راه می رفت و بدین جهت به حافی مشهور شد. حدیث بسیار می دانست و لیکن روایت نکرده.
انسان، مردم، آدمی
( اسم ) نکو رویی گشاده رویی تازه رویی.
طلاقت وجه و بشاشت آن ٠ ملاقات کردن کسی را بگشاده رویی ٠ برخورد نیکو و گشاده رویی ٠ تازه رویی ٠ از جبین سلطان آثار بشر و انطلاق و مکارم اخلاق معاینه دیدند ٠ یا شاد شدن ٠
اسم: بشر (پسر) (عربی) (تلفظ: bešr) (فارسی: بِشر) (انگلیسی: beshr)
معنی: گشاده رویی، خوشرویی، ( اَعلام ) بِشر حافی صوفی معروف که در بغداد می زیست و گروهی از صوفیان را در اطراف خود گرد آورد، گویند وی در آغاز به کار لهو و لعب مشغول بود و بر اثر تذکر امام موسی ابن جعفر ( ع ) متنبه شد و توبه کرد
{beaker} [شیمی] ظرف استوانه ای بلند و دهان گشاد لبه دار با دیوارۀ نازک
بشر (آزمایشگاه). بـِشِر ( به فرانسوی: Bécher ) وسیله ای است که معمولاً برای همزدن ماده به کار می رود. بشرها عموماً استوانه ای شکل با کف تخت ومدرج هستند. بشرها در اندازه های مختلف از یکی میلی لیتر تا چندین لیتر موجود هستند.
بشرها ممکن است از شیشه ( اغلب پیرکس ) یا پلاستیک ساخته شده باشند. بشرهایی که برای نگهداری مواد خورنده استفاده می شوند باید از مواد مقاوم به خورده شدن مانند تفلون ساخته شده باشند.
بشرها ممکن است برای اینکه مواد داخل آن ها آلوده نشوند یا از بین نروند با یک شیشه ساعت پوشیده شوند. بشرها معمولاً با استفاده از خطهایی که بر روی آن ها کشیده شده است درجه بندی می شوند. برای نمونه یک بشر ۲۵۰ میلی لیتری ممکن است به درجه های ۵۰، ۱۵۰، ۲۰۰ و ۲۵۰ تقسیم بندی شده باشد. این درجه بندی ممکن است در بشرهای گوناگون متفاوت باشد.
تفاوت بشر با ارلن در عمود بودن دیواره های آن است در صورتی که در ارلن دیواره ها مایل است. بشرها بیشتر در شیمی عمومی استفاده می شوند.
بشرها عموماً سه اندازه دارند:
بشر قد بلند : ارتفاع بشر دو برابر قطر بشر می باشد
بشر متوسط : برای کارهای عادی استفاده می گردد
بشر قد کوتاه یا پهن : ارتفاع بشر نصف قطر بشر است و چون سطح تماس زیر بشر زیاد است بیشتر برای حرارت دادن یا به عنوان کشتی در حمام بخار آب استفاده می گردد
بشرهای پیرکس برای حرارت دادن محلولها در کوره یا روی شعله آتش استفاده می شود. در آزمایشهایی که نیاز به هم زدن باشد، بشر به دلیل ساختار ویژه خود، ظرف آزمایش مناسبی است زیرا ظروف آزمایشگاهی دیگر مانند ارلن یا بالون به دلیل گردن نسبتاً باریک برای این کار مناسب نیستند.
بشر (لیبی). بشر ( به عربی: بشر ) یک منطقهٔ مسکونی در لیبی است که در استان واحات واقع شده است.
بَشر
مردم، مخلوق، انسان، آدمی، از موجودات خداوند متکلم بدون دُم. بشر ممکن است در زبان معیار باستان به دو بخش بَ - شَر قابل تجزیه باشد و کنایه از موجود یا جانوری زیانکار و شرور است که در طول حیات خویش جز زیان چیزی دیگری نمیآفریند.
گشاده رویی، خوشرویی.