بزبان

۱- به معنای نگهبان بز

بزبان در یک معنای کهن و عامیانه به فرد یا حیوانی گفته می‌شود که وظیفه‌ی نگهبانی و حفاظت از بز را بر عهده دارد. این واژه ترکیبی از «بز» و «بان» است و همانند واژه‌هایی چون «نگهبان» یا «چوپان» ساخته شده است. در این معنا، بزبان نقشی شبیه به شبان یا چوپان دارد، اما با تأکید ویژه بر نگهداری بزها.

۲- به معنای نام یک ستاره

بزبان همچنین در اخترشناسی سنتی و متون قدیمی نام ستاره‌ای سرخ‌رنگ و درخشان است که در سوی راست کهکشان قرار دارد. این ستاره پس از ثریا طلوع می‌کند و پیش از آن غروب می‌نماید. در منابع نجومی به این ستاره «عیوق» نیز گفته شده است. بزبان در این معنا نشانه‌ای از توجه نیاکان به آسمان و کاربرد نام‌های حیوانی برای ستارگان است.

لغت نامه دهخدا

بزبان. [ ب ُ ] ( ص مرکب، اِمرکب ) محافظ بز. نگهبان بز. || ( اِخ ) عیوق را بزبان خوانند. ( از التفهیم از یادداشت دهخدا ). || نام محله ای به مرو. ( یادداشت دهخدا ).

فرهنگ فارسی

محافظ بز نگهبان بز.

دانشنامه آزاد فارسی

بُزبان
رجوع شود به:عیوق

جمله سازی با بزبان

ستاره الماعز کمی پایین‌تر از سروش قرار گرفته‌است. نام الماعز از عربی و به معنای بز است و سروش را به این خاطر که در بالای الماعز قرار دارد بزبان هم نامیده‌اند.
ابوحفص را پرسیدند که از دو حال کدام بزرگترست ولّی را خاموشی یا سخن گفتن؟ گفت اگر سخن گوی آفت سخن بداند هرچند تواند خاموش باشدی اگر عمر نوح بود او را و اگر خاموش آفت خاموشی بداندی از خدای تعالی فراخواهدی تا دو چندان عمرش دهد که نوح را داد تا سخن گوید و گفته اند صمت عام بزبان بود و صمت عارفان بدل بود و صمت محبّان بخواطر اسرار بود.
نتوان ز هزار جز یکی گفت وصفت بزبان آفرینش
از زبان گوی بدل، باز ز دل گوبزبان هر دو چون گشت یکی، با همه اندام بگو
گفتم ای عشق من چه چیز توام بزبان شکر فشانم گفت
همچو شمع ار سخن سوز دل آرم بزبان در نفس شعله زند آتش عشق از دهنم
«علیشاه چو درآمد گستاخ وار شیخ را در کنار گرفت و گفت حاضر باش بزبان تبریزی گو حریفر ژاته یعنی سخن بصرف بگو حریفت رسیده‌است. در این گفتن دست بر کتف مبارک شیخ زد شیخ را غیرت سر برکرد»