بازگردان

لغت نامه دهخدا

بازگردان. [ گ َ ] ( نف مرکب ) رجعت دهنده. ( ناظم الاطباء ).
- بازگردان شدن؛ واپس افتادن. در رنج افتادن از نکس بیماری. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

بازگرداننده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) رجعت دهنده مراجعت دهنده باز گرداننده.

فرهنگستان زبان و ادب

{salvor} [حمل ونقل دریایی] فردی که بازگردانی کند

ویکی واژه

فردی که بازگردانی کند.

جمله سازی با بازگردان

در مارس۱۹۹۲، ۵۵درصد از آمریکایی‌ها گفتند که از بازگرداندن نیروهای آمریکایی به خلیج فارس برای برکناری صدام حسین از قدرت حمایت خواهند کرد.
به دستور ساواک، ذوالفقاری مأمور می‌شود به همراه زیردستانش به روستایی که اهالی اش پاسگاه آنجا را خلع سلاح کرده‌اند، هجوم ببرد و سلاح‌ها را به پاسگاه بازگرداند...
تنش‌ها پس از چندین سال کاهش یافت و در ۷ مارس ۱۹۹۱، پاریس، هانری را به عنوان وارث و کلرمون بازگرداند و همزمان به میکالا لقب «شاهزاده دونویل» را داد.
نیز از فرموده های امیر مومنان(ع) است: برادرت را با نیکوکاری به وی سرزنش کن. بدیش را با انعام به وی بازگردان.
قدمت آرامگاه مالک تاکنون مشخص نشده‌است. در منابع متعددی قدمت این بنا به دوره‌های، ایلخانان بازگردانده شده‌است.
چرا که می ترسم در غیر آن صورت از راه راست میل کنم. اما صدقه ی وی در مدینه را عمر به علی و عباس بازگرداند وهم او نیز از رد خیبر و فدک ابا کرد و گفت: آندو صدقه ی رسول خداست.