لغت نامه دهخدا
( بار آمدن ) بار آمدن. [ م َ دَ ] ( مص مرکب ) تربیت شدن. پرورده شدن. پرورش یافتن. بزرگ شدن:این طفل بد بار آمده است. مگر پشت تاپو بار آمدی ؟
( بار آمدن ) بار آمدن. [ م َ دَ ] ( مص مرکب ) تربیت شدن. پرورده شدن. پرورش یافتن. بزرگ شدن:این طفل بد بار آمده است. مگر پشت تاپو بار آمدی ؟
( بار آمدن ) (مَ دَ ) (مص ل. ) تربیت شدن (چه خوب چه بد ).
تربیت شدن (چه خوب چه بد)
💡 سوی درگه شهریار آمدند در آن باغ چون گل به بار آمدند
💡 یک ندا آمد عجب از کوی دل بی دل و بیپا به یک بار آمدند
💡 جمله یکبار آمدند اندر خروش لجه ی دریای عشق آمد بجوش
💡 جملگی را رفته از سر هنگ و هوش پس بیکبار آمدند اندر خروش
💡 بر درت بی آب شد اشکم ز بسیار آمدن بعد ازین خون خواهد از چشم گهربار آمدن
💡 گر ملولی کامدم پیش تو دشنامم مدة ور دهی از ذوق آن خواهم دگر بار آمدن