لغت نامه دهخدا
بافرهنگ. [ ف َ هََ ] ( ص مرکب ) ( از: با + فرهنگ ). ادب آموخته. پرهیخته. ادب گرفته. ادیب. ( یادداشت مؤلف ). || رفیع و بلندمرتبه. || پاک نژاد. || دانا. عاقل. ( ناظم الاطباء ).
بافرهنگ. [ ف َ هََ ] ( ص مرکب ) ( از: با + فرهنگ ). ادب آموخته. پرهیخته. ادب گرفته. ادیب. ( یادداشت مؤلف ). || رفیع و بلندمرتبه. || پاک نژاد. || دانا. عاقل. ( ناظم الاطباء ).
۱. باادب، ادب آموخته.
۲. دانا، عاقل.
ادب آموخته پرهیخته
colto
💡 بلی چگونه بود زنگ دار آینه ای که صیقلی کندش رأی شاه با فرهنگ
💡 از جود تو خیزد، ای شه با فرهنگ پیروزه زکان، در ز صدف، لعل ز سنگ
💡 فردوسی در شاهنامه فرهنگ ایران پیش از اسلام را با فرهنگ ایران پس از اسلام پیوند داده که این همان ادامهٔ فرهنگی از حدود دو، سههزار سال پیش تاکنون است و این پیوند وامدار فردوسی است. در نبود شاهنامه، ادبیات فارسی بهسختی میتوانست رشد یابد و در نبودِ فردوسی، کسانی چون خیام و مولوی و حافظ نیز نمیتوانستند اندیشهٔ خویش را بپرورانند و چنین ببالند.
💡 اسماعیل بن سبکتگین را مردی با فرهنگ و آگاه به ادبیات فارسی و عربی معرفینمودهاند.
💡 تا سال ۱۹۹۳، بوسنیاییها با فرهنگ یا منشأ مسلمان (بدون در نظر گرفتن اعمال مذهبی) توسط مقامات یوگسلاوی به عنوان مسلمان به معنای قومی-ملی تعریف میشدند. اقلیت کوچکی از مسلمانان غیر بوسنیایی در بوسنی و هرزگوین شامل آلبانیاییها، رومیها و ترکها وجود دارند.
💡 ما و رسوایی و بدنامی و بی ننگی عشق ای سلامت جوی رو، با عقل و با فرهنگ ساز