امیر

امیر، شخصیت برجسته‌ای است که در فرهنگ و تاریخ ما جایگاه ویژه‌ای دارد. او نمادی از قدرت، رهبری و مسئولیت‌پذیری است و از دیرباز، به عنوان یک الگو برای نسل‌های مختلف شناخته شده است. ویژگی‌های شخصیتی امیر، همچون شجاعت و حکمت، او را به فردی متمایز تبدیل کرده است که نه تنها در زمان خود، بلکه در دوران‌های بعد نیز مورد توجه قرار گرفته است. به عنوان یک رهبری کارآمد، توانسته است در مواقع بحرانی تصمیمات حساس و مؤثری اتخاذ کند. این ویژگی، او را به فردی قابل اعتماد در میان مردم تبدیل کرده است. همچنین، در عرصه‌های مختلف علمی و فرهنگی نیز تأثیرگذار بوده و به ترویج دانش و آگاهی کمک کرده است. به‌طور کلی، شخصیت امیر نشان‌دهنده تلاقی قدرت و دانش است. او نه تنها به دنبال دستیابی به اهداف خود بوده، بلکه همواره سعی کرده است تا به دیگران نیز کمک کند و جامعه را به سمت پیشرفت هدایت نماید. این ابعاد شخصیتی او، امیر را به یک نمونه موفق از رهبری تبدیل کرده که می‌تواند الهام‌بخش دیگران باشد.

لغت نامه دهخدا

امیر. [ اَ ] ( ع اِ ) میر. پادشاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). فرمانروا. ( مهذب الاسماء ). کسی که فرمانروا بر قومی باشد. ( ازناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ). راعی. ( منتهی الارب ). سلطان. خلیفه. این کلمه با الف و لام تعریف یابدون آن در روی سکه های عربی و اسلامی دیده می شود. اصلاً برای خلفا وضع شده است بخصوص وقتی که بالفاظ «المؤمنین » یا «المسلمین » اضافه شود. سپس برؤسای سپاه وحکام و ارباب سیاست اطلاق شده و الفاظی از قبیل «الاجل » و «الجلیل » و «السید» و المظفر» و «المؤید» بدان الحاق شده است.

فرهنگ فارسی

فرمانده، فرمانروا، میر هم میگویند، امرائ جمع
(صفت اسم ) ۱ - کسی که فرمانروا بر قومی باشد پادشاه. ۲ - درجه ای پایین تر از پادشاه. ۳ - حاکم. ۴ - فرمانده سپاه سردار سپهسالار. جمع: امرائ.
ابن احمر الیشکری عبدالرحمن بن سمره او را در سیستان جانشین خود کرد.

فرهنگ اسم ها

اسم: امیر (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: amir) (فارسی: امير) (انگلیسی: amir)
معنی: فرمانروا، پادشاه، سردار، حاکم، درجه ای پایین تر از پادشاه، فرمانده ی سپاه، سپهسالار، به صورت پیشوند در ابتدای بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند امیربانو، امیر پویا، و امیرحسین

جملاتی از کلمه امیر

یا امیر از دست اینان چون کنم خود قبای صبر را بیرون کنم
پس رسان ما را به روضه شاه دین خواجه قنبر امیر المؤمنین
تو مسلح من برهنه ای امیر کی روا باشد نبرد و داروگیر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم