لغت نامه دهخدا
الهامی. [ اِ ] ( اِخ ) یکی از شاعران عثمانی و از مردم استانبول بود. وی یکی ازمشایخ طریقت نقشبندی و مرید حکیم چلبی افندی از خلفای امیر بخاری بود. اشعاری درویشانه و صوفیانه دارد. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ). و رجوع بهمین کتاب شود.
الهامی. [ اِ ] ( اِخ ) یکی از شاعران عثمانی و از مردم استانبول بود. وی یکی ازمشایخ طریقت نقشبندی و مرید حکیم چلبی افندی از خلفای امیر بخاری بود. اشعاری درویشانه و صوفیانه دارد. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ). و رجوع بهمین کتاب شود.
یکی از شاعران عثمانی و از مردم استانبول بود.
💡 شعر الهامی است (صابر) حاصل اندیشه نیست ورنه من اندیشه بیش از حد امکان میکنم
💡 فخر الهامی همین بس کاین گهرهای ثمین در چنین عیدش به مدحت هدیه ی دربار کرد
💡 دارد امید بدین مدحت نغز الهامی که بر او عمّ ملک افکند از مهر نظر
💡 شعر غالب نبود وحی و نگوییم ولی تو و یزدان، نتوان گفت که الهامی هست؟
💡 مرا از کار شاهنشه همی بالله شگفت آید که هرکاری کندگوییکه الهامیست ربانی
💡 ثبت و ضبط آلبوم عشق نامه با آهنگسازی فرید الهامی و تنظیم ارشک رفیعی