اطمینان یکی از احساسات بنیادی و ضروری در زندگی انسانها به شمار میرود که نقش بسزایی در روابط فردی و اجتماعی ایفا میکند. این حس، به ما کمک میکند تا با اعتماد به نفس بیشتری در موقعیتهای مختلف حضور پیدا کنیم و تصمیمگیریهای بهتری داشته باشیم. اطمینان نه تنها در روابط شخصی، بلکه در محیطهای کاری و اجتماعی نیز اهمیت ویژهای دارد، زیرا ایجاد یک فضای امن و مطمئن میتواند به تقویت همکاری، ارتباطات موثر و افزایش بهرهوری منجر شود. به علاوه، اطمینان میتواند به عنوان یک عامل انگیزشی عمل کند و افراد را ترغیب کند تا اهداف خود را با جدیت بیشتری دنبال کنند. در این راستا، برقراری ارتباطات صادقانه و شفاف، ایجاد فضایی از احترام و اعتماد متقابل، و همچنین به رسمیت شناختن توانمندیها و محدودیتهای یکدیگر، از جمله اقداماتی هستند که به تقویت این احساس کمک میکنند. به طور کلی، اطمینان به عنوان یک پیوند دهنده در روابط انسانی عمل میکند و میتواند به بهبود کیفیت زندگی فردی و اجتماعی منجر شود. در نهایت، میتوان گفت که نه تنها یک احساس، بلکه یک ضرورت حیاتی برای ایجاد و حفظ روابط سالم و پایدار در جامعه به شمار میآید.
اطمینان
لغت نامه دهخدا
اطمینان. [ اِ ] ( ع مص ) اطمئنان. اطمینان به چیزی؛ آرامیدن و قرار گرفتن بدان. و فی الحدیث عن النبی ( ص ) فی تعلیم الصلوة: ثم ارکع حتی تطمئن راکعاً ثم ارفع حتی تعتدل قائماً ثم اسجد حتی تطمئن ساجداً. ( از منتهی الارب ). طمأنینة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ).رجوع به طمأنینة شود. آرامیدن. ( از ترجمان تهذیب عادل ) ( مجمل اللغة ) ( مؤید الفضلاء ). آرامیدن و قرار گرفتن. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). سکون. آرامی. ( زمخشری ). بیارامیدن. قرار گرفتن. ( یادداشت مؤلف ). آسایش. آرامش. استراحت. تسکین. آسودگی. قرار و آرام. خرسندی و خوشنودی. امنیت. خاطرجمعی و اعتماد و اعتقاد. تیقن. اعتبار. کفالت و ضمانت. اعتماد خاطر. عدم تشویش. ( ناظم الاطباء ). استواری. ( یادداشت مؤلف ). بی گمانی.
- اطمینان بخش؛ مطمئن کننده. مایه یقین و بی گمانی.
- اطمینان حاصل کردن؛ مطمئن شدن. یقین کردن. خاطرجمع گشتن.
- اطمینان خاطر؛ یقین داشتن. آرامش دل. آرمیدن فکر و اندیشه و خیال. نگرانی نداشتن.
- اطمینان دادن؛ خاطرجمعی دادن. امنیت دادن. ( ناظم الاطباء ).
- اطمینان داشتن؛ مطمئن بودن. اعتماد داشتن.
- اطمینان قلب کسی به چیزی یا کسی؛ آرامش یافتن و اعتماد کردن بدان. ( از متن اللغة ).
- اطمینان نفس؛ جمعیت خاطر. طمأنینه. سکون خاطر. آرامش خیال.
- اطمینان یا اطمئنان به چیزی؛ آرام گرفتن و ایمن شدن بدان. ( از اقرب الموارد ).
- اطمینان یافتن؛ خاطرجمع شدن. ( ناظم الاطباء ). طمأنینه پیدا کردن. مطمئن شدن.
|| اطمینان از انجام دادن کاری؛ فروگذاشتن آن. ترک کردن آن. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || اطمینان فلان در حال نشستن؛ مستقر شدن وی در نشستن خویش. || اطمینان زمین؛ منخفض شدن آن. پست شدن آن. ( از متن اللغة ). || سخت شدن از پیری. ( زوزنی ).
فرهنگ معین
( اِ ) [ ع. ] ۱ - (مص ل. ) آرامش خاطر یافتن. ۲ - (اِمص. ) آرامش.
فرهنگ عمید
۱. خاطرجمعی ناشی از رسیدن به یقین، تردید نداشتن در مورد چیزی.
۲. آرامش خاطر به دلیل اعتماد به کسی.
* اطمینان دادن: (مصدر لازم ) خاطرجمعی دادن، آسوده خاطر ساختن.
* اطمینان داشتن: (مصدر لازم )
۱. اعتماد داشتن.
۲. یقین داشتن.
* اطمینان یافتن: (مصدر لازم ) خاطرجمع شدن، مطمئن شدن.
فرهنگ فارسی
آرام گرفتن، آسایش خاطرداشتن، خاطرجمعی، آسودگی خاطر
۱ - ( مصدر ) آرامیدن آسودن. ۲ - ( اسم ) آرامش آسایش آسودگی خاطر. ۳ - خاطر جمعی یقین. یا اطمینان خاطر. آرامش خاطر.
جمله سازی با اطمینان
💡 به اطمینان دل در شعله کن جای ز آتش آبروی خود بیفزای
💡 هوای طبع تشویشات دارد خوش بیا وحشی به اطمینان خاطر گوشهای بنشین مرفه شو
💡 میر فرخ پی خلیل الله کز اطمینان قلب داد اصنام زلل رایمن عهدش انکسار