آسان‌گیر

لغت نامه دهخدا

( آسان گیر ) آسان گیر. ( نف مرکب ) سهل انگار. مداهن.

فرهنگ عمید

( آسان گیر ) آن که کارها و پیشامدها را بر خود آسان گیرد و سهل شمارد، سهل انگار.

فرهنگ فارسی

( آسان گیر ) ( اسم ) آنکه کارها را بر خود آسان گیرد سهل انگار.
سهل انگار مداهن

ویکی واژه

(قدیمی): آسان‌گذار، سهل‌انگار، مسامحه‌کار. خدای تعالی گشاده‌روی و آسانگیر را دوست دارد.«امام محمد غزالی»»

جمله سازی با آسان‌گیر

رو قناعت کن صغیرا تا که کار آسان شود گر تو آسان‌گیر باشی کارها دشوار نیست
در مقابل، روایاتی با رویکرد آسان‌گیرانه‌تر دربارهٔ پوشش و نگاه وجود دارد. افرادی چون مسلم خلفی و امیرحسین ترکاشوند با ذکر این احادیث کوشیده‌اند نگاه مسلط فعلی به حجاب که آن را حد اکثری و برای حفظ زن از نگاه لذت‌جوی نامحرم معرفی می‌کند، زیر سؤال ببرند. مسلم خلفی حدیثی را نقل می‌کند که در آن علی بن سوید می‌گوید به امام موسی کاظم عرض کردم من به نگاه کردن زنی زیبا مبتلا شده‌ام و نظر به وی، مرا به تحسین وادار می‌کند. امام فرمود: اگر خداوند صداقت را در نیت تو بیابد، اشکالی ندارد. سند این روایت غیرقابل خدشه خوانده شده‌است.