دربت

لغت نامه دهخدا

دربت. [ دُ ب َ ] ( ع اِمص ) دربة.دلیری بر جنگ و بر هر کار: از هر شدتی دربتی حاصل کردند. ( تجارب السلف ). رجوع به دربة شود.
دربة. [ دَ رِ ب َ ] ( ع ص ) مؤنث دَرِب، حریص. گویند: عقاب دربة علی الصید؛ عقاب حریص و دلیر بر شکار.( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || زن عاقل و خردمند. || زن حاذق و ماهر در صنعت خویش. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به دَرِب شود.
دربة. [ دُ ب َ ] ( ع مص ) خوی کردن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). خوگر شدی به چیزی. ( از منتهی الارب ). معتاد شدن. ( از اقرب الموارد ). || حریص گشتن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). دَرَب. و رجوع به درب شود.
دربة. [ دُ ب َ ] ( ع اِ ) عادت و خوی و دلیری بر حرب و هر کار. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کوهان گاو بداصل. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(دُ بَ ) [ ع. دُربة ] (اِ. ) ۱ - عادت، خو. ۲ - تجربه. ۳ - دلیری، هوشیاری.

فرهنگ عمید

۱. عاقل بودن.
۲. حاذق بودن در کار و صنعت.
۳. خوگر شدن و حریص گشتن به چیزی.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) آزمودن آزمایش کردن. ۲ - ( اسم ) کار آزمودگی خبرگی. ۳ - خو گرفتگی.

ویکی واژه

دُربة
عادت، خو.
تجربه.
دلیری، هوشیا

جمله سازی با دربت

💡 تنبت النیران بعد تربتی فی الهوی هذا حبیبی دربتی

💡 بت پرستان به خدا بت نپرستنددگر نقش رخسار خود ار بر دربتخانه کشی

💡 وزاشک پرده دربتو این زاز روشن است کز کیست خون‌فشان مژه اشکبار من