سکه زدن. [ س ِک ْ ک َ / ک ِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) فلزی را بصورت مسکوک درآوردن. ( فرهنگ فارسی معین ): زدند سکه پس آنگه بدولت دارا بسی گرفت ازو دهر زیب و زینت و فر.ناصرخسرو.که از پولادکاری خصم خونریز درم را سکه زد بر نام پرویز.نظامی.چندین هزار سکه پیغمبری زدند اول بنام آدم و خاتم بمصطفی.سعدی.