تفسان. [ ت َ ]( نف ) به غایت گرم. ( جهانگیری ) ( غیاث اللغات ). گرم. ( آنندراج ). تفسیده یعنی گرم شده. ( فرهنگ رشیدی ). گرم و تابدار و به غایت گرم. ( ناظم الاطباء ):
اگر میرد چراغ درد و داغم
پی احیا دم تفسان برآرم.ظهوری ( از آنندراج ).
(تَ ) (ص فا. ) چیزی که از گرمی آفتاب یا آتش داغ شده باشد.
چیزی که از حرارت آفتاب یا آتش داغ شده باشد، گرم، داغ.
( صفت ) آنچه که از گرمی آفتاب یا آتش داغ شده باشد داغ.
چیزی که از گرمی آفتاب یا آتش داغ شده باشد.
💡 گیتی ز هوای گرم ناخوش تفسان چو تنوره ای ز آتش
💡 شب پرتو آفتاب هم هست خاصه به تموز گرم و تفسان
💡 ز آب دیده گریان چو تیغم آب دهند کز آتش دل سوزان مرا بتفسانند
💡 چو تیغ نیک بتفساندم ز آتش دل در آب دیده کند غرق تا به فرق مرا
💡 چه بودم ماهیی در ماتم آب طپان بر ریگ تفسان از غم آب