به هم آویختن

ویکی واژه

به‌هم‌آویختن
به یکدیگر وصل کردن. یک مشت از همان سوزن و سنجاب‌ها به هم آویخت. «جمال‌زاده»

جمله سازی با به هم آویختن

💡 بهر خیالی به هم آویختند خون هم آن بی‌خردان ریختند