💡 رب العزة گفت: فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلی عَقِبَیْهِ ای: ولی مدبراً، «و قال: إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ افارقکم و لا ادنو منکم. خدای گفت: چون هر دو گروه بر هم رسیدند، ابلیس فریشتگان را بدید که از آسمان فرو میآمدند، و جبرئیل را دید جامه بخود در گرفته، و در پیش مصطفی ص ایستاده و عنان وی گرفته، بترسید و از مشرکان با پس گشت، بو جهل او را گفت: یا سراقة أ فراراً من غیر قتال؟ هنوز جنگ در نپیوستم و راه گریز گرفتی؟ گفت: انی اری ما لا ترون یعنی: الملائکة. انی خاف اللَّه ان یهلکنی فیمن یهلک، و قیل: أخاف ان یناله مکروه من الملائکة، لانهم کانوا یعرفونه، و قیل: خاف الوقت الّذی انظر الیه قد حان و قیل: معناه «انی اخاف اللَّه علیکم.» قال ابن اسحاق، قال ابلیس: إِنِّی أَخافُ اللَّهَ و کذب عدوّ اللَّه ما به مخافة اللَّه، و لکن علم انه لا قوّة له و لا منعة فاوردهم و اسلمهم، و تلک عادة عدوّ اللَّه لمن اطاعه حتی اذا التقی الحقّ و الباطل اسلمهم و تبرّأ منهم. پس چون کافران بهزیمت وا مکة آمدند آوازه در افتاد که سراقة پشت بداد بهزیمت و لشکر بشکست، خبر بسراقة رسید گفت: و اللَّه ما شعرت بمسیرکم، حتی بلغنی هزیمتکم، و اللَّه که من نه از رفتن خبر دارم و نه از هزیمت تا آن گه که خبر هزیمت شما بمن رسید، این چه سخن است و چه کار که بر من میبندید؟ ایشان گفتند: نه تو در معرکه بودی و چنین گفتی؟ وی سوگند یاد میکرد که من نبودم. مسلمانان دانستند که وی راست میگوید و آن گوینده شیطان بود.