برسام، پسر بیژن در شاهنامه، سرداری شجاع بود که به فرمان پدرش برای کمک به ماهوی به مرو رفت تا با یزدگرد سوم بجنگد. توافقی میان ماهوی و برسام وجود داشت که در صورت پیروزی برسام بر یزدگرد، غنائم ارزشمندی مانند تاج و تخت کیانی به او اهدا شود. پس از شکست یزدگرد سوم در نبرد قادسیه، او با جمعیتی زیاد به سمت خراسان حرکت کرد تا سپاهی از آنجا گردآوری کند و دوباره با نیروهای اسلامی مقابله کند. اما سرنوشت برای او چیز دیگری رقم زد و او به تنهایی در یک آسیابی به خاطر لباس گرانبها و تاج و شمشیر مرصع خود کشته شد و جسدش در گرداب زرق انداخته شد. فرخزاد هرمز به همراه شاه ایران به خراسان آمد و در طوس، شاه و خاندان سلطنتی را به ماهوی کنارنگ سپرد و خود بازگشت. اما ماهوی به خیانت دست زد و به اموال یامفت طمع ورزید. به این ترتیب، او برسام را تحریک کرد تا با یزدگرد بجنگد. در این نبرد، متأسفانه گارد یزدگرد او را تنها گذاشت و زمانی که شاه در میدان جنگ تنها ماند، با همان لباس شاهانه فرار کرد و شبانه به یک آسیابی دورافتاده پناه برد.
برسام
لغت نامه دهخدا
- برسام زده؛ کسی که به مرض برسام دچار است.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
فرهنگ اسم ها
معنی: آتش بزرگ، بالاترین سوگند، ( اَعلام ) ) از نام های شاهنامه، ) فرزند بیژن فرمانروای سمرقند که با یزدگرد جنگید، آتش بزرگ مرکب از بر ( مخفف ابر ) + سام ( آتش )، نام یکی از سرداران یزگرد ساسانی
دانشنامه اسلامی
برسام، التهابی است که در پرده ی میان کبد و قلب عارض می شود و در صورت رسیدن حرارت آن به مغز، بیمار، هذیان می گوید. به فرد مبتلا به این بیماری «مبرسم» گفته می شود.
رفع تکلیف جهاد از مبرسم
برسام از جمله بیماری های سنگینی است که پیدایی آن موجب رفع تکلیف جهاد، از مبتلای به آن می شود. از شرایط اهلیت، عقل و شعور است.
عدم اهلیّت مبرسم در ادای تکلیف
بیماری برسام از آن جهت که موجب زوال شعور وآگاهی فرد می گردد، او را در مرحله ی ادا ی تکلیف، از اهلیت ساقط می سازد؛ از این رو مبرسم در محجور علیه بودن و بی اعتباری اقرارهایش و نیز آنچه به عنوان عقد یا ایقاع انشاء می کند، همچون دیوانه است.
ویکی واژه
کلمه ای دو سیلابی است که از بر(بزرگ) و سام(آتش) تشکیل شده است.
جملاتی از کلمه برسام
حدّ افعال و قوّت برسام ورمی گرم در حجاب مدام
به برسام فرمود کز قلبگاه به یکسو گذار آنک داری سپاه