بداقبال

لغت نامه دهخدا

بداقبال. [ ب َ اِ ] ( ص مرکب ) بدبخت. تیره بخت. مقابل خوش اقبال.

فرهنگ فارسی

بدبخت تیره بخت.

ویکی واژه

sfortunato

جمله سازی با بداقبال

اصلی که بایستی در آینده به خاطر بسپاری، وقتی که رنج‌ها مجبورت می‌کنند که احساس تلخی کنی، این است: که افتادن اتفاق تلخ بداقبالی نیست، که تحمل رنج‌ها بدون از دست دادن امید است که خوش‌اقبالی است.
بود نزدیک که کام از لب شیرین گیرد دست می یافت ظفر بخت بداقبالی کرد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال درخت فال درخت فال فرشتگان فال فرشتگان فال تاروت فال تاروت