بازبان

لغت نامه دهخدا

بازبان. ( اِ مرکب ) بازبار. بازبام. نگاهدارنده باز. رجوع به بازبار ( بازیار ) و شعوری ج 1 ورق 180 شود.

فرهنگ عمید

= بازدار

فرهنگ فارسی

نگهدارنده باز

فرهنگ اسم ها

اسم: بازبان (پسر) (کردی)
معنی: کسی که ‏باز را برای شکار تربیت می‏کند ( نگارش کردی

جمله سازی با بازبان

چون تیغ اگر چه تشنه لبی داردم کباب تر می کنم گلوی جهان بازبان خشک
آفت جان من آمد این زبان همچو تیغ پس چگویی بازبانم جای صد گفتاره نیست؟
تا شود چون شمع از روی تو روشن دیده ها بازبان آتشین در انجمن خاموش باش
گرچه نخورده است شیر باش که یابی شیر خورد بازبان تیغ مهند (؟)
گفت دل را بازبانت راست کن بعد از آن خود راز حق درخواست کن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چیست یعنی چه؟
چیست یعنی چه؟
کس کش یعنی چه؟
کس کش یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز