آرام دادن

لغت نامه دهخدا

( آرام دادن ) آرام دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) تقریر. ( مجمل اللغه ). || تسکین. || تأمین. رَفْو. دل دادن:
خورش ساز و آرامشان ده بخورد
نشاید جز این چاره ای نیز کرد.فردوسی.و باز بسیستان آمد...پس از آنکه آن ناحیت را آرام داد. ( تاریخ سیستان ). || اطمینان دادن. قرار دادن:
بدینسان پیامش ز بهرام ده
دلش را به برگشتن آرام ده.فردوسی.

فرهنگ فارسی

( آرام دادن ) ( مصدر ) ۱- تسکین دادن تسلی دادن. ۲ - ایجاد آرامش بوجود آوردن امنیت. ۳ - اطمینان دادن مطمئن ساختن. ۴ - مسکن دادن منزل دادن.
تقریر

ویکی واژه

آرام‌دادن
(قدیمی): آرامش بخشیدن، راحت کردن. ایشان را به سماع آرام دادندی. «احمدجام»

جمله سازی با آرام دادن

هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ میگوید: این قصّه که رفت و این شرح که دادیم درین آیت عبرت نمودنی است مردمان را و تعزیت کردن، و دلها را آرام دادن، و از عواقب نشان دادن. و اگر خواهی «هذا» اشارت به قرآن نهی. و متّقیان در آخر آیت متّقیان امت محمد (ص) اند علی الخصوص. یعنی که این قرآن ایشان را روشنایی است و راه نمونی، بیان من العمایة، و هدی من الضّلالة، و موعظة من الجهالة لامّة محمّد خاصّة.
در باغ گرفت سبزه آرام دادند به‌دست سرخ‌گل جام