اندوب

لغت نامه دهخدا

اندوب. [ اَ ] ( اِ ) جوششی است با خارش که پوست بدن را سیاه کند و درشت گرداند آنرا بعربی قوبا گویند. ( برهان قاطع ) ( هفت قلزم ) ( از آنندراج ). جوششی با خارش که بر پوست آدمی برآید و آن را سیاه و خشن کند و اندروب نیز گویند. ( ناظم الاطباء ) :
ترا کی خوش بود دیدار محبوب
که داری در همه اندام اندوب.افضل الدین کرمانی.و رجوع به اندروب و اندوج و قوبا شود.

فرهنگ عمید

= اندروب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم