کبیده

لغت نامه دهخدا

کبیده. [ ک ُ / ک َ دَ / دِ ] ( اِ ) آردی راگویند که گندم آن را بریان کرده باشند. ( برهان ) ( آنندراج ). || آرد برنج و نخود و جو بریان کرده و غیر بریان کرده را نیز گویند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). پِست. ( آنندراج ). اسم فارسی سویق است که پِست نیز نامند و به هندی ستو گویند. ( فهرست مخزن الادویه ). || دلیده که درشته و شکسته شدن گندم و بلغور باشد. ( برهان ). دلیده و بلغور جو و گندم. ( ناظم الاطباء ). بربور، کبیده گندم. ( منتهی الارب ). || هر طعامی که در تنور پزند. || آشی که از جو و برنج و مسکه سازند. ( ناظم الاطباء ).
کبیده. [ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف ) رنجیده. غمگین. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به کبیدن شود.

فرهنگ معین

(کُ دَ یا دِ ) (اِ. ) آردی که گندم ، برنج ، نخود یا جو آن را بریان کرده باشند.

فرهنگ فارسی

( اسم ) آردی که گندم برنج نخود یا جو آنرا بریان کرده باشند .
رنجیده غمگین

ویکی واژه

آردی که گندم، برنج، نخود یا جو آن را بریان کرده باشند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال اوراکل فال اوراکل فال انگلیسی فال انگلیسی فال عشق فال عشق