مرفد

لغت نامه دهخدا

مرفد. [ م ِ ف َ ] ( ع اِ ) قدح بزرگ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کاسه بزرگ. ( غیاث ). صحن. رفد [ رِ / رَ ]. عسف. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || بالشچه ای که زنان لاغر بر سرین بندند تا کلان نماید. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
مرفد. [ م ُ ف ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از ارفاد. رجوع به ارفاد شود. || بازیگر. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || رفاده سازنده. ( منتهی الارب ). رجوع به رِفادة شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال چای فال چای فال درخت فال درخت فال فنجان فال فنجان