ارفاد

لغت نامه دهخدا

ارفاد. [ اِ ] ( ع مص ) یاری دادن. ( منتهی الأرب ). اعانة. ( تاج المصادر بیهقی ). || دادن چیزی. ( منتهی الأرب ). اعطاء. ( تاج المصادر بیهقی ). || رفاده ( جراحت بند و رگ بند ) ساختن ستور را. رفاده ساختن برای ستور. ( منتهی الأرب ).
ارفاد. [ اَ ] ( اِخ ) قریه ای است بزرگ ازناحیه حلب از نواحی عزاز و یاقوت گوید در عصر ما جمعی بدان منسوبند از جمله ابوالحسن علی بن الحسن الأرفادی ، یکی از فقهای شیعه مقیم مصر. ( معجم البلدان ). در قاموس کتاب مقدس آمده : ارفاد ( حصاردار ) ( اشعیا 10:9 ) شهری است در سوریه که همواره با حماه و گاهی با دمشق و صیدون ذکر میشود. جدیداً بتوسط علمای معرفةالارض محل آن در تل ارفاد که سه فرسخ از حلب دور است ، پیدا شده. این محل سابقاً دارای اهمیت بوده و چندین بار دستخوش غارت آشوریان شده است ( ارمیا 49:23، اشعیا36:19 و 37:13 و دوم پادشاهان 18:34 ) و رجوع به ارواد و المعرب جوالیقی ( چ احمد محمد شاکر ص 29 ) شود.

فرهنگ فارسی

قریه ایست بزرگ از ناحیه حلب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال کارت فال کارت فال فنجان فال فنجان فال پی ام سی فال پی ام سی