عروک

لغت نامه دهخدا

عروک. [ ع ُ ] ( ع مص ) حائض گردیدن. ( منتهی الارب ). حیض افتادن زن. ( المصادر زوزنی ) ( از تاج المصادر بیهقی ). عَرک. عَراک. و رجوع به عرک شود.
عروک. [ ع ُ ] ( ع اِ ) ج ِ عَرکی . ( منتهی الارب ). جج ِ عرکی ، که صیاد ماهی باشد. و از آن جمله است «علیکم ما صادت عروککم ». ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

جمع عرکی عرکی که صیاد ماهی باشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ای چینگ فال ای چینگ فال رابطه فال رابطه فال تک نیت فال تک نیت