لغت نامه دهخدا
در دیگ خرافات کفچلیزی
در آیینه ناکسی خیالی.ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 436 ).به کفچلیز شتر را کسی که آب دهد
بود هر آینه از ابلهی و شیدایی.مجیر بیلقانی.چه حلواهای بی آتش رسد از دیگ چوبین خش
سر شاخ پر از حلوا بسان کفچلیز آمد.مولوی ( از فرهنگ جهانگیری ).تو در این جوشش چو معمار منی
کفچلیزم زن که بس خوش میزنی.مولوی ( مثنوی ). || جانورکی را نیز می گویند که در آب میباشد و سر و تنه مدور و دمکی باریک دارد گویند بچه وزغ است در غلاف ، بعد از چند روز از غلاف بیرون می آید و آن را به عربی دعموص خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). جانوری است که سر و تنه او مدور بود و دمکی باریک داشته باشد و بر روی آب افتد و بعضی گویند که آن جانور بمرور وزغ شود. ( فرهنگ جهانگیری ).بچه وزغ دمدار و دست و پا نیاورده و دعموص. ( ناظم الاطباء ). بچه قورباغه. ( فرهنگ فارسی معین ). کفچلیزک. کفچلیزه. کفچلاز. معرب آن قفشلیل. در گنابادی کفچلیز بچه قورباغه. در بروجردی کمکیلیز بچه قورباغه. ( از حاشیه برهان چ معین ) :
نهنگ بود عدوکفچلیز گشت از بیم
چو زین نهادی بر جودی نهنگ آسا.اثیرالدین اخسیکتی.دعموص جانورکی است یا کرمی سیاه که در پارگینها وقت فرو رفتن آب آن پیدا شود و آن را بفارسی کفچلیز نامند. ( از منتهی الارب ). || بعضی گویند نوعی از ماهی باشد و آن را سگ ماهی خوانند . ( برهان ) ( آنندراج ). سگ ماهی. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ).