پاافشار

لغت نامه دهخدا

پاافشار. [ اَ ] ( اِ مرکب ) دو تخته کوچک باشد بمقدار نعلین که بافندگان پای بر زبرآن نهند و چون یک پای بیفشارند نیمی از رشته ها که می بافند فرود آید و چون پای دیگر بیفشارند نیمی دیگر.و آنرا پای اوژاره و لوح پای نیز گویند :
نیست بافنده او به دست افزار
نه به ماکونورد و پاافشار.آذری.|| جای پا در پیانو و چرخ خیاطی و غیره .

فرهنگ عمید

دو تکه تخته به اندازۀ کف پا که در دستگاه بافندگیِ دستی در زیر پای بافنده قرار دارد و با فشار دادن آن تارها بالا و پایین می رود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) تخت. کوچکی که بافندگان برای بافتن پای بر آن گذارند پای افشار پای اوژاره لوح پای پای اوزار .
دو تخته کوچک باشد بمقدار نعلین که بافندگان پای بر زبر آن نهند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال لنورماند فال لنورماند فال ماهجونگ فال ماهجونگ