لغت نامه دهخدا
مناغاة. [ م ُ ] ( ع مص ) سخن خوش گفتن. یقال : المراءة تناغی صبیها؛ ای یکلمه بما یعجبه و یسره. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به مناغات شود. || عشق بازی کردن با زن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مغازله کردن با زن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || معارضه نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نزدیک گردیدن. یقال : هذا الجبل یناغی السماء؛ ای یدانیها لطوله. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).