لشتن
لشتن. [ ل َ ت َ ] ( مص ) تماشا و تفرج کردن. ( از برهان ) ( از آنندراج ).
لشتن. [ ل ِ ت َ ] ( مص ) لیشتن. لیسیدن. ( برهان ) ( جهانگیری ). زبان بر چیزی مالیدن. لستن :
لشتند آستانت بزرگان و مهتران
چون یوز پیر لشته به لب کاسه پنیر.سوزنی ( از جهانگیری ).و امروز لیشتن متداول است : مثل انگشت لیشته ، سخت فقیر.
(لِ تَ ) (مص م . ) لیسیدن ، لیس زدن .
لیسیدن
لیسیدن
( مصدر ) : لشتند آستانت بزرگان و مهتران چون یوز پیر لشته بلب کاس. پنیر . ( سوزنی جها . لغ. )
تماشا و تفرج
لیسیدن، لیس زدن.