غراشیدن

لغت نامه دهخدا

غراشیدن. [ غ َ دَ ] ( مص )خراشیدن. || خشم گرفتن و قهر کردن و غضب کردن. ( از برهان قاطع ). خشمگین شدن. خشم آوردن. ستیزیدن. ( ناظم الاطباء ). آزغدن. آزغیدن. این فعل با حرف اضافه «از» به کار میرود: غراشیدن از کینه. رجوع به غراشیده شود. از این مصدر صورتهای غراش ، غراشیده و غرشیده نیز استعمال کنند. رجوع به همین کلمات شود.

فرهنگ معین

(غَ دَ ) ۱ - (مص م . ) خراشیدن . ۲ - (مص ل . ) خشم گرفتن . ۳ - اندوه خوردن .

فرهنگ عمید

خشم گرفتن، خشم کردن، غضب کردن، ستیزیدن، خشمگین شدن.

ویکی واژه

خراشیدن.
خشم گرفتن.
اندوه خوردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال تک نیت فال تک نیت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال احساس فال احساس