ضاغط

لغت نامه دهخدا

ضاغط. [ غ ِ ] ( ع ص ، اِ ) نگاهبان و امین بر چیزی. ( منتهی الارب ). مشرف. ( منتخب اللغات ). || گشادگی بغل شتر و بسیاری گوشت آن. ( منتهی الارب ). || آنچه انگور بدان بیفشارند. ( مهذب الاسماء ). || افشرنده. فشارنده. ( منتخب اللغات ). || نام دردی است که صاحبش پندارد که آن عضو را می افشرند. ( غیاث ) ( آنندراج ). یکی از اوجاع خمسةعشر که دارای اسمند. شیخ الرئیس در قانون در «الاوجاع التی لها اسماء» گوید: سببه مادة تضیق علی العضو المکان او ریح تکتنفه فیکون کأنه مقبوض علیه فینضغط. و یکی از شارحین نصاب الصبیان گوید: دردی است که خداوند آن پندارد که آن عضو دردناک را میفشارند. و صاحب ذخیره خوارزمشاهی گوید: المی است که گوئی آن موضع را میفشارند. و رجوع به وجع شود. || سوسمار. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(غِ ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) افشرنده ، فشارنده . ۲ - (اِ. ) دردی است که صاحبش پندارد که عضو دردمند را می فشرند.

ویکی واژه

افشرنده، فشارنده.
دردی است که صاحبش پندارد که عضو دردمند را می‌فشرند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم