برسکیزیدن

لغت نامه دهخدا

برسکیزیدن. [ ب َ س َ دَ ] ( مص مرکب ) سکیزیدن. جفته افکندن و بتداول امروزین جفتک انداختن.شباب. قمص. قماص. ( تاج المصادر بیهقی ) :
چو بینی آن خر بدبخت را ملامت نیست
که برسکیزدچون من فروسپوزم بیش.لبیبی.وان دگر کندگان در آن حجره
برسکیزان چو خر در آکنده.سوزنی.و رجوع به سکیزیدن شود.

فرهنگ عمید

= سکیزیدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم