انگژه

لغت نامه دهخدا

انگژه. [ اَ گ ُ ژَ / ژِ ] ( اِ ) مخفف انگوژه است که صمغ درخت انگدان باشد و آن را عربان حلتیت و شیرازیان انگشت گنده گویند. انگزه. ( از برهان قاطع ). انگژد. ( فرهنگ سروری ) :
بنده را شاگرد خوارزمی است شیطان هیکلی
کان چنان هیکل نه در کوه و نه در هامون کنند
یکدم ار خالی شود حلقش که بادش زهر مار
راست چون دیوی بود کش انگژه در کون کنند.انوری ( از انجمن آرا ).خواجه ٔچین که نافه بار کند
مشک را ز انگژه حصار کند.نظامی ( هفت پیکر ص 28 ).

فرهنگ عمید

= انگژد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم