کلاجو

لغت نامه دهخدا

کلاجو. [ ک َ ] ( اِ ) پیاله باشد مطلقاً خواه پیاله شراب خوری و خواه قهوه خوری. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). پیاله. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). پیاله. کاس. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
هان تا ندهی گوش به آواز دف و چنگ
هان تا نکنی رای صراحی و کلاجو.عمید لوبکی ( از انجمن آرا ).و رجوع به کلاجوی شود.

فرهنگ معین

(کَ ) (اِ. ) پیاله ، پیالة شراب خوری یا قهوه خوری .

فرهنگ عمید

۱. پیالۀ شراب، کاسه.
۲. [مجاز] شراب: هان تا ندهی گوش به آواز دف و چنگ / هان تا نکنی رای صراحی و کلاجو (عمید لوبکی: مجمع الفرس: کلاجو ).

ویکی واژه

پیاله، پیالة شراب خوری یا قهوه خو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال زندگی فال زندگی فال تاروت فال تاروت فال درخت فال درخت