لغت نامه دهخدا
پاغر. [ غ ُ ] ( اِ مرکب ) پیلپا. داءُالفیل. پاغره.کلن. و آن مرضی است که چون آدمی بدان دچار گردد پای آماس کند تا همچند خیکی شود. مرضی است که پای آدمی مقابل بخیکی میشود و آنرا بعربی داءالفیل خوانند. || و بعضی گویند زحمتی و آزاری است که بسبب زحمت دیگر بهمرسیده باشد مانند غلوله که تا زحمت اول برطرف نشود آن هم برطرف نگردد. ( برهان ). و این معنی اخیر را امروز گرمان گویند. و رشیدی گوید: پاغر، بضم غین ، پیلپا، چه غر، گره و ورم است... و این مختار جهانگیری است و سامانی گوید پاغر ( بفتح غین ) مخفف پای غر لغتی است در پاگر ( بفتح کاف عجمی ) مرکب از پا و غر به معنی جاعل و کننده و معنی ترکیبی کننده پا است و چون پا در این مرض بغایت گنده و بزرگ شود چنانکه مانند پای پیل گردد گویا پای دیگر میسازد بطریق مجاز و این خالی از تکلف نیست و صواب آن است که جهانگیری گفته از روی اعراب و تحقیق معنی. ( فرهنگ رشیدی ).