ناخستو

لغت نامه دهخدا

ناخستو. [ خ َ ] ( ص مرکب ) منکر. آنکه خستو نباشد. که اقرار نکند. که معترف بخدا نباشد :
یکی پند خوب آمد از هندوان
بر آن خستوانند ناخستوان.
بکن نیک و آنگه بیفکن براه
نماینده راه از این به مخواه.ابوشکور.

فرهنگ عمید

آن که اقرار نکند، منکر.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه اقرارنکند منکر: یکی پند خوب آمد از هندوان بران خستوانند نا خستوان ... ( ابوشکور ) ۲ - آنکه بوجود خدا معترف نیست کافر مقابل خستو.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال درخت فال درخت فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس