متفادی

لغت نامه دهخدا

متفادی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) یکدیگر را سربها دهنده و واخرنده. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) : تاش مدت سه سال به جرجان بماند و همگی خاطر او به خدمت نوح بن منصورملتفت بود و بر مفارقت حضرت او متلهف و متأسف و ازسمت عقوق و اهمال حقوق مستعفی و متفادی. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 99 ). || پرهیز کننده از کسی و یکسو شونده از او. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

پرهیزکننده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال تاروت فال تاروت استخاره کن استخاره کن فال احساس فال احساس