لغت نامه دهخدا
مشغول پنبه چرخ و ندانسته کآفتاب
فرموک اخترانش بدزدد زدوکدان.اثیر اخسیکتی.سراپایت یکی گردد چو فرموک
چو مردان ترک گیری پنبه و دوک.عطار.|| چوبی را نیز گویند به اندام مخروطی که طفلان ریسمانی را بر آن پیچند و از دست گذارند تا روی زمین به چرخ درآید. ( برهان ). فرفروک. فرفر. فرفره. بادفر. رجوع به این مدخل ها شود.