فرجامیدن

لغت نامه دهخدا

فرجامیدن. [ ف َ دَ ] ( مص ) اختتام. به خاتمه رسیدن. به پایان رسیدن. ( یادداشت مؤلف ). || پایان دادن. به پایان رسانیدن. فرجامانیدن. ( یادداشت مؤلف ) :
لیکن فلکت همی بفرجامد
فرجام نگر که فتنه بر جامی.ناصرخسرو.رجوع به فرجامانیدن شود.

فرهنگ عمید

به پایان رسانیدن، پایان دادن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال ای چینگ فال ای چینگ فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال جذب فال جذب