زستن

لغت نامه دهخدا

زستن. [ زِ ت َ ] ( مص ) مخفف زیستن و بر این قیاس زست و زسته ... ( جهانگیری ). مخفف زیستن. ( آنندراج ) زیستن و زندگانی کردن. ( ناظم الاطباء ). زیستن وزنده بودن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
اگر از من تو بد نداری باز
نکنی بی نیاز روز نیاز
نه مرا جای زیر سایه تو
نه ز آتش دهی بحشر جواز
زستن و مردنت یکی است مرا
غلبکن در چه باز یا چه فراز.ابوشکور ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).نشنیدی آن مثل ، که زند عامه
مرده به از بکام عدو زسته.ناصرخسرو ( از فرهنگ رشیدی ).

فرهنگ عمید

= زیستن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم