زاووق

لغت نامه دهخدا

زاووق. ( معرب ،اِ ) نام جیوه است به اصطلاح اکسیریان و بعربی زیبق گویند. ( برهان قاطع ). و آن را آبک ، آبق ، ابوالارواح ، اصل الاجساد، ام الاجساد، پرنده ، بنده ، تیر، نافذ، جوهر، جیوه ، حل الذهب ، حی الماء، روح ، روحانی ، رجراج ، زاوق ، زموم ، ژیوه ، ستاره ، سحاب ،نور، سیماب ، طیار، عبد، عطارد، عین الحیوان ، غبیط، غیان ، فرّار، گریزنده ، لین و لجلاج نیز گویند. ( برهان قاطع، آبک ). سیماب است و تزویق بمعنی آراستن از این کلمه گرفته شده است ، زیرا برای تذهیب ، سیماب را با طلا مخلوط و داخل در آتش میکرده اند تا سیماب آن بپرد وطلای خالص باقی بماند. سپس بهمین مناسبت هرگونه نقش و نگاری را تزویق خوانده اند. و هم بدین معنی است مثل هو اثقل علی من الزاووق. ( اقرب الموارد ) ( قاموس ) ( منتهی الارب ). و رجوع به زیبق ، جیوه ، سیماب ، زائوق ، آبک و دیگر اسامی آن شود.

فرهنگ معین

[ معر. ] (اِ. ) جیوه .

ویکی واژه

جیوه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال مکعب فال مکعب فال تاروت فال تاروت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی