خیسانیدن

لغت نامه دهخدا

خیسانیدن. [دَ ] ( مص ) خیسیدن کنانیدن و فرمودن. ( ناظم الاطباء ).خیساندن. مرس. تر نهادن. آغوندن. نقوع. انقاع. ( یادداشت مؤلف ). || آمیختن و مخلوط کردن. || پیش خزیدن مانند کودکان. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(دَ ) (مص م . ) تر کردن ، مرطوب ساختن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) خیسانید خیساند خواهد خیسانید بخیسان خیساننده خیسانیده ) ترکردن مرطوب ساختن .

ویکی واژه

تر کردن، مرطوب ساختن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال مارگاریتا فال مارگاریتا