خفدان

لغت نامه دهخدا

خفدان. [ خ َ ف َ ] ( ع مص ) تیز رفتن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). خَفَد. خَفْد. رجوع به خفد در این لغت نامه شود.
خفدان. [ خ َ ] ( اِ ) خفتان. جبه و سلاح در روز جنگ. ( ناظم الاطباء ). رجوع به خفتان در این لغت نامه شود.
خفدان. [ خ َ ف َ ] ( اِخ ) نام موضعی است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(خَ ) (اِ. ) نک خفتان .

فرهنگ فارسی

( اسم ) قسمی جام. کژ آگند که بهنگام جنگ میپوشیدند کژ آگند قز آکند .
نام موضعی است

ویکی واژه

نک خفتان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال جذب فال جذب فال لنورماند فال لنورماند فال حافظ فال حافظ