حماحم

لغت نامه دهخدا

حماحم. [ ح َ ح ِ ] ( ع اِ ) پودینه بستانی که برگش پهنا باشد و آنرا حبق نبطی گویند. برای زکام نافع است و سده های دماغ گشاید و دل را نیرو بخشد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). حماحمة یکی آن. ( منتهی الارب ). و عامه آنرا حَبَق لیمونی خوانند. ( اقرب الموارد ). و آنرا در شام حبق نبطی گویند و بعضی بستان افروز را گفته اند. ( برهان ). از اسفرمهاست. ( از ذخیره خوارزمشاهی ). حبق نبطی غیر بستان افروز است ، برگش شبیه ببرگ بستان افروز و از آن بزرگتر وساقش بدستور بسیار قوی و رنگ برگ او مختلف الالوان خوش منظر و در باغها با بستان افروز غرس مینمایند. و مشهور است به لاله ختائی و در تبریز بگل عاشقان. در آخراول سرد و خشک و با قوه محلله و رادع و رافع سده دماغ و زکام ، و ضماد برگش جهت سوختگی آتش نافع و تخم او مقوی دل و برشته او با روغن گل و آب سرد جهت اسهال مزمن مفید و اکثار او مضر مثانه و مصلحش کندر و قدر شربتش تا دو مثقال ، بدلش بستان افروز و روغن او که از آب آن و روغن زیتون بالمناصفه ترتیب داده جوشانیده تا آب سوخته و روغن مانده باشد. محلل و با قوه قابضه و خوردن دو مثقال او جهت ریاح معده و طلای او جهت ریاح اغشیه دماغ نافع است. ( تحفه حکیم مؤمن ).

فرهنگ معین

(حَ حِ ) [ ع . ] (اِ. ) نوعی پونه با برگ های پهن .

فرهنگ عمید

پودنۀ بستانی، گیاهی با برگ های پهن شبیه برگ بستان افروز.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ریحان سبز

ویکی واژه

نوعی پونه با برگ‌های پهن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال درخت فال درخت فال اعداد فال اعداد فال احساس فال احساس