تشمیزج

لغت نامه دهخدا

تشمیزج. [ ت َ زَ ] ( اِ ) چشمیزک است که شیرازیان چشم خوانند و آن تخمی است سیاه و املس که با نبات سایند و در چشم کشند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). معرب از فارسی ، دانه های سیاهی است که در یمن برآید و آن را در شفای بیماریهای چشم بکاربرند. ( دزی ج 1 ص 147 ). معرب از چشمیزک فارسی است و او را چشمک و چشم نامند. دانه ای است بقدر به دانه مثلث و سیاه و براق در آخر دویم گرم و خشک و جالی و با اندک حدت و بغایت قابض و محلل و مقوی باصره و جهت دمعه و غشاوه و جراحت قضیب و اعضای عصبانی نافع و چون در جوف پیاز یا خمیر گذاشته در زیر آتش پخته پس مقشرکرده با نبات و زعفران و مامیران کحل ترتیب دهند دراکثر امراض چشم قوی الاثر است. ( تحفه حکیم مؤمن ).

فرهنگ معین

(تَ زَ ) [ معر. چشمیزک ] (اِمصغ . ) دارویی که در چشم ریزند، چشمیزک ، سیاه دانه .

فرهنگ عمید

= چشمیزک

فرهنگ فارسی

( اسم ) دارویی که درچشم ریزند چشمیزک سیاه دانه.

ویکی واژه

دارویی که در چشم ریزند؛ چشمیزک، سیاه دانه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال چای فال چای فال ای چینگ فال ای چینگ فال ورق فال ورق