انجیده

لغت نامه دهخدا

انجیده. [ اَ دَ/ دِ ] ( ن مف ) ریزریز کرده شده. ( برهان قاطع ). خرد کرده شده. ریزریز شده. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). ریزه ریزه شده. ( فرهنگ فارسی معین ) :
کاسه سر بازرگان بگماز شراب است
گوشت تن مجتازان انجیده کباب است.منوچهری. || زخمی. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). آزرده. زخم خورده. ( فرهنگ فارسی معین ) :
زمین خسته از خون انجیدگان
هوا بسته از آه رنجیدگان.نظامی. ( از آنندراج ).
انجیده. [ اَ دَ ] ( مأخوذ از یونانی ،اِ ) گندنای کوهی باشد که بعربی حشیشةالکلب خوانند و صوف الارض نیز گویند و دشوار زاییدن زنان را سودمند بود. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). فراسیون. ( تحفه حکیم مؤمن ).

فرهنگ عمید

۱. ریزریزشده.
۲. زخم خورده، آزرده، زخمی: زمین خسته از خون انجیدگان / هوا بسته از آهِ رنجیدگان (نظامی۵: ۷۹۷ ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم