گوالنده. [ گ ُ ل َ دَ / دِ ] ( نف ) نامی. نموکننده. بالنده. || جنباننده کودک به روی دستها و یا زانوها. ( ناظم الاطباء ). || آنکه قدرت درست راه رفتن ندارد و بر زمین میخزد( ؟ ) : رود خاک درش عالم برومال گوالنده پهن رفته چو اطفال.میرنظمی ؟ ( از فرهنگ شعوری ج 2 ص 327 ).