کنجل

لغت نامه دهخدا

کنجل. [ ک ُ ج ُ ] ( ص ) هر چیز درهم کشیده شده وچین و شکنج به هم رسانیده. || دست و پایی را گویند که انگشتان آن در هم کشیده شده باشد. || خمیر نانی که در تنور افتاده و در میان آتش پخته شده باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(کُ جُ ) (اِ. ) ۱ - هر چیز پیچیده و درهم کشیده . ۲ - دست و پایی که انگشتان آن درهم کشیده شده و کج و کوله باشد.

فرهنگ عمید

۱. هرچیز پیچیده و درهم کشیده شده، مانند خمیر نان که در تنور بیفتد و در هم کشیده و گلوله شود.
۲. ویژگی دست یا پایی که انگشتان آن درهم کشیده و کج وکوله باشد.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - هر چیز در هم کشیده و چین و شکن بهم رسانیده . ۲ - دست و پایی ک انگشتانش در هم کشیده شده باشد . ۳ - خمیرنانی که در تنور افتاده و در میان آتش پخته شده باشد .

ویکی واژه

هر چیز پیچیده و درهم کشیده.
دست و پایی که انگشتان آن درهم کشیده شده و کج و کوله باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم