وقذ

لغت نامه دهخدا

وقذ. [ وَ ] ( ع اِمص ) ضرب سخت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کتک سخت. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) بر زمین زدن کسی را و افکندن. ( ناظم الاطباء )( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || زدن و کشتن به زدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زدن به چوب تا نزدیک به موت رسیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( اقرب الموارد ). || سست گردیدن. || آرام دادن. || چیره شدن و غلبه کردن خواب کسی را. || بیمار گذاشتن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
ضرب شدید. اسقاط نیز گفته‏اند «وَقَذَهُ النُّعاسُ: اَسْقَطَهُ» خواب او را ساقط کرد «شاةٌ مَوْقُوذَةٌ» گوسفندی است که با چوب و غیره زیر کتک مرده باشد. آن میته است و حرام . منخنقه حیوانی خفه شده. یعنی از جمله محرمات و میته حیوان خفه شده و حیوان با کتک مرده است که مردم جاهلیت حلال می‏دانستند. این کلمه یکبار بیشتر در قرآن نیامده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال سنجش فال سنجش فال آرزو فال آرزو فال تاروت فال تاروت