ورغلانیدن

لغت نامه دهخدا

ورغلانیدن. [ وَ غ َ دَ ] ( مص مرکب ) برانگیختن. تحریض کردن. تحریک کردن. وادار کردن. اغوا کردن. گمراه نمودن. ( ناظم الاطباء ). برآغالیدن. ( آنندراج ). دعوت کردن. به راه بد خواندن. ( ناظم الاطباء ). درغلطانیدن و برانگیزانیدن. ( حاشیه منتهی الارب ). || مشتاق نمودن. || دست یافتن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

برانگیختن، برشورانیدن، تحریک کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال درخت فال درخت فال فنجان فال فنجان